گاهی دلم میخواهد کسی بود که عاشقش میشدم
و عاشقم میشد
و باهم قهوه میخوردیم
و زیر بارون راه می رفتیم
و باهم با آهنگ Dance me to the end of love می رقصیدیم !
و شبهای پاییز زیر نور مهتاب حدود ساعت یک نصفه شب قدم می زدیم و
بی خیال دنیا و مردمش
دنبال هم می دوییدیم
و قهقهه می زدیم و
در هوای سرد زمستان باهم به لبوفروشی ها و جیگرکی ها می رفتیم
و در تابستان و بهار دهن هرچه کافه بود را سرویس می کردیم و...
:))
باور کنید
همپین شخصی وجود نخواهد داش!
من برای اینکه کسی عاشقم شود ساخته نشده ام